معیار زندگى جاهلانه
زندگى جاهلانه مفهومى کلّى است که مصادیق و مراتب متفاوتى دارد؛ از مراتب سطحى و ضعیف تا عمیق و عریق دورهاى در زندگى عرب پیش از اسلام که از آن به دوران جاهلیت یاد مىشود نمونهاى از سطح نازل آن است. این برهه سیاهترین روزگار زندگانى اعراب بود که کمتر اثرى از فرهنگ و تمدن بشر در آن مشاهده مىشد.
وصف این دوران تاریک و سیاه با شیواترین سخن در بیان نورانى امیر بیان، على بن ابى طالب علیه السّلام چنین آمده است: و أنتم معشر العرب على شرّ دین و فی شرّ دار، منیخون بین حجارة خشن و حیّات صمّ و تشربون الکدر و تأکلون الجشب و تسفکون دمائکم و تقطعون أرحامکم، الأصنام فیکم منصوبة و الآثام بکم
معصوبة شما از جهت فرهنگى داراى زشتترین دین و آیین بودید و از نظر معیشت در بدترین خانهها زندگى مىکردید: در میان سنگهاى خشن و مارهاى کر و ناشنوایى زندگى مىکردید که با هیچ وسیلهاى از حمله به انسان باز داشته نمىشدند. آب آشامیدنى شما تیره و غذاى شما بدون خورشت و گلوگیر بود. خون یکدیگر را مىریختید و با خویشان خود پیوند مىگسستید. بتها میان شما بر پا و گناه سراپایتان را فرا گرفته بود.
زنده به گور کردن دختران که در تاریخ و آیات الهى مطرح شده است: إِذٰا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثىٰ . . . * یَتَوٰارىٰ مِنَ اَلْقَوْمِ. . به همین دوران مربوط مىشود. هرچند بعثت نبى مکرم اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به این دوره ی تیره و تار پایان داد و بر آن تباب و تباهى خط بطلان کشید، آنچه تا ظهور مبارک حضرت ولى عصر عجل اللّه تعالى فرجه به نام جاهلیت جریان دارد و در روایات و متون دینى ذکر شده است، درباره درجات عمیقتر جاهلیت است، زیرا این مرتبه ی از جاهلیت به معنى فقدان مظاهر زندگى و تمدن و از دست دادن رفاه و ابزار آن نیست: متمکنان مترف و مسرف در بازار جاهلى عکاظ کم نبودند و بسیارى از ابزار رفاه و مظاهر تمدن و زندگى آن روزگار را در اختیار داشتند؛ اما در منظر قرآن کریم زندگى آنها حیاتى جاهلانه است.
در فرهنگ قرآن، معیار حیات جاهلانه یا زیست عاقلانه، پیشرفت در صنعت یا برخوردارى از رفاه و ابزار زندگى تجملى نیست. قرآن کریم اقوامى را معرفى مىکند که با وجود برخوردارى از پیشرفتهاى شگرف صنعتى و بهرهمندى از رفاه زندگى اجتماعى تا بدان پایه از جاهلیت پیش رفتند که مستوجب عقاب الهى و حرمان از رحمت خداوند شدند و سرانجام به هلاکت رسیدند. قوم عاد و ثمود و اصحاب حجر نمونهاى از این مردماناند. قوم عاد با اینکه در صنعت شهرسازى بىنظیر بود،
حیاتى جاهلانه داشت. همانطور که امپراطوریهاى ایران و روم را که نماد رفاه و تمدن آن روزگار بودند، صاحب حیاتى جاهلانه مىداند.
معیار جاهل زیستن و جاهلانه مردن آن است که انسان با خداى خویش و نمایندگان خدا آشنا نباشد، حال آنکه ابدیت را در پیش رو دارد.
تعبیر مات میتة جاهلیة در موارد متعدد دیگرى نیز به کار رفته است؛ نظیر وصیت: من مات بغیر وصیة مات میتة جاهلیة اما تفاوتى میان این دو تعبیر هست: در حدیث وصیت، مرگ جاهلى ناظر به نفى کمال است؛ ولى در روایت شریفى که در خصوص شناخت امام هر عصرى است، مراد نفى حقیقت است؛ نظیر عبارت «لا صلاة» در روایت شریف نبوى لا صلاة لجار المسجد إلاّ فی مسجده نبوى لا صلاة إلاّ بفاتحة الکتاب که در هر دو روایت ناظر به تمامیت نماز است؛ با این تفاوت که در اولى به معنى نفى کمال و در دومى به معناى نفى حقیقت است.
توضیح آنکه «لا صلاة» در روایت دوم بدان معنى است که نمازگزار اگر عمدا سوره ی حمد را در نمازش نخواند، اساسا نماز به جا نیاورده است، همانگونه که نماز بىوضو از اصل نماز نیست: لا صلاة إلاّ بطهور امّا «لا صلاة» در روایت تأکید بر حضور در جماعت براى همسایه ی مسجد معنى نفى کمال دارد؛ یعنى نماز همسایه ی مسجد که نمازش را در آنجا اقامه نمىکند، نماز کاملى نیست و عمل او به مرتبه ی کمال لایق خود بار نمىیابد.
مرگ جاهلى در حدیث شریف وصیت به استناد قرائن عقلى و نقلى، ناظر به نفى کمال است؛ بدین معنى که هرکه بىوصیت بمیرد، از حیات عقلانى کامل بىبهره است، اگرچه اندکى از این حیات عقلانى را واجد باشد؛ اما نفى حیات عقلانى در روایت شناخت امام هر عصر ناظر به نفى حقیقت است نه نفى کمال؛ یعنى چنین شخصى از اساس حیاتى جاهلانه داشته و هرگز از زندگانى معقولى بهرهاى نبرده است و بر همین اساس نیز مرگش جز مرگ جاهلانه نخواهد بود.